طبق آمار منتشرشده توسط بانک مرکزی میانگین نرخ تورم در دهههای 60، 70، 80 و 90 به ترتیب 17.9، 23.5، 15.7 و 27.7 بوده است. میانگین نرخ تورم از سال 1357 تا 1397 کمتر از 20 درصد است، درحالیکه در چهار سال اخیر (1401-1398) متوسط نرخ تورم به 45.2 درصد افزایش یافته است. نخستینبار است که اقتصاد ایران چنین پدیدهای یعنی نرخ تورم بالای 40 درصد در چهار سال متمادی را تجربه میکند. ریشه تورم 20 درصدی اقتصاد ایران را میتوان رشد نقدینگی منبعث از ناترازی دولت، خلق پول بانکی و ناترازی برخی بانکها بیان کرد، اما علت جهشهای تورمی مانند چهار سال اخیر را باید به جهش ارزی نسبت داد. حال هریک از علل مذکور را بهطور مختصر شرح میدهیم. ناترازی دولت بهمعنای اعم آن شامل عدمکفایت درآمدهای مالیاتی جهت پوشش هزینههای جاری است که خود را در کسری تراز عملیاتی نشان میدهد. علاوهبر تامین مالی ناترازی دولت از طریق شبکه بانکی، خود بانکها نیز سهم بسزایی در رشد نقدینگی دارند.
نیز بالا می رفت. درست است که به یک دیگر هیچ ربطی ندارند اما قیمت همه چیز افزایش پیدا کرده بود. پس صادرات از لحاظ فقر زدایی نیز موثر است. وقتی که ارز وارد کشور شود و مقدار سرمایه کشور زیاد شود؛ طبیعتا فقر در کشور نیز کم می شود. کشورآلمان طبق آمار وزارت بازرگانی، حدود ۱ تا ۱٫۵ میلیون تاجر دارد. کل سیستم دولتی و اداری این کشور ۱۰ الی ۱۵ هزار نفر کارمند است. از لحاظ آمار، جمعیت کشور ایران و آلمان شبیه به یکدیگر است و ۸۰ میلیون نفر جمعیت دارد. در ایران فقط ۳ الی ۴ میلیون کارمند دولتی داریم. وضعیت پیشرفت یک جامعه را دقیقا تعداد تاجران آن کشور تعیین می کنند. کشور آلمان هر سال از کشورهای همجوار، کارگر وارد می کند. آلمان اقتصاد پنجم جهان است. کشوری که چند سال قبل در جنگ جهانی دوم نابود شد و هم اکنون نیز خیلی از مردم دنیا نسبت به آن ها دیدگاه خوبی ندارند. کشور ما نیز این شرایط را تجربه کرده است. ما نیز انقلاب و سپس ۸ سال جنگ داشته ایم اما در حال حاضر ما کجا قرار داریم و آن ها کجا هستند. با مقایسه بین تاجری که در بازار داخل کار می کند و تاجری که صادرات انجام می دهد، متوجه می شویم؛ از لحاظ درآمد قابل مقایسه نیستند. در یک جامعه هدف ۸ میلیاردی، هر چقدر هم که قوی کار کنید و در تجارتتان بزرگ باشید، چند درصد از نیاز دنیا را می توانید تأمین کنید. وقتی در حوزه های مختلف بررسی شود؛ مثلا در محصولی مثل روغن موتور، تراکنش دنیا هزار میلیارد دلار است. چند هزارم این عدد برای دنیا کفایت می کند. یعنی شما در سال اگر ۱ میلیون دلار، سود خالص داشته باشید، قابل مقایسه با تجارت در بازار داخل نیست، پس صادرات انجام دهید.
تقاضای جهانی انرژی به طور سالانه به میزان ۴٫۴ ٪ رشد کرد که هیچ منبعی جز نفت برای پاسخ به آن وجود نداشت. ظرفیت تولید نفت آمریکا دچار کاهش نسبی شد. حکومت های کشورهای تولیدکننده نفت به عنوان مهمترین عامل تضمین کننده عرضه بین المللی نفت در طولانی مدت شناخته شدند. قراردادهای بیع متقابل میان کشورهای تولیدکننده و شرکت های نفتی رواج یافت که در ازای تضمین تولید و عرضه نفت، سهم بیشتری از درامد فروش نفت به کشورها می رسید. در ایران نیز از سال ۱۳۳۳ تا سال ۱۳۵۲ نفت طی قرارداد لیزینگ موسوم به قرارداد کنسرسیوم استخراج و صادر می شد. اما در سال ۱۳۵۲ (۳۱ ژوئیه ۱۹۷۳) قرارداد جدیدی منعقد شد که رابطه ایران با کنسرسیوم را تغییر داد. شاه حاضر به پیوستن به تحریم نفتی نشد. ریچارد نیکسون، رئیسجمهور آمریکا، برای مقابله با قیمت بالای نفت ناچار شد تا دو بار (در سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲) ارزش دلار را کاهش دهد.
سوالی که در این جا مطرح می شود، این است که فردی که به اصلاح طلبی اعتقادی ندارد چرا خود را اصلاح طلب جا زده است؟ آیا جمع کردن رای بر اخلاق مقدم است؟ آیا یک کاندیدا می تواند قول دهد اما به قولش عمل نکند؟ اگر بخشی از اصلاح طلبان بخواهند طبق شعارهای روحانی و طرفدارانش به او رای دهند، آیا در آینده از او انتظارات فرا قانونی نخواهند داشت؟ او چه جوابی خواهد داد؟ آیا به خواسته های غیر قانونی بخشی از اصلاح طلبان تن خواهد داد؟ به هر حال جمع کردن آرای هر گروه و قشری به هر وسیله امر پسندیده ای نیست. عارف هم بارها به اصلاح طلب نبودن روحانی تاکید کرده بود و به صورت ضمنی او را کاندیدایی نامیده بود که پایگاه مشخصی ندارد و می خواهد با شعارهای مبهم، آرای اقشار مختلف را به دست آورد. کارشناسان، رفتارهای کاندیدایی چون روحانی را در عرف سیاسی نا موجه می دانند و حضور امثال او را حرکتی غیر دموکراتیک و ناشی ضعف احزاب می دانند.
navigate here